آنیتا خانومآنیتا خانوم، تا این لحظه: 7 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

خاطرات پرنسس آنیتا

ورود پرنسس

به نام یگانه پروردگار جهانیان امروز یکی از زیباترین روزهای ساله! پاییز تازه شیفتشو به زمستون تحویل داده ، بلندترین شب سال رو با زمستون شریک شده و تا صبح شب ن شینی کردن،تا دم صبح صبر کرده تا زمستون خوابش ببره و بعد رخت سفر به تن کرده و بدون خداحافظی اونو ترک کرده... و الان زمستون سرد و دلچسبه که آدما رو دور خودش جمع کرده.روز اول رو با خوشحالی شب قبل وغم دوست دیرینه ش سرکرده و روز بعد، هنگامی که خورشید سپیده زده و آفتاب دومین صبح زمستونی خودش رو آغاز میکرد ، صدای خنده ی فرشته ای و بعد از طلوع کامل صدای گریه ی کودکی نوید آمدنش را داد!   کودکی از سرزمین آریا ، سرزمین دلیران با دشت هایی سرسبز که در روز تولد او به افتخارش سفی...
3 دی 1395

ماه هشتم

به نام یگانه یزدان هستی مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید/که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید درود به دختردایی گلم که الآن توی راهه و راه زیادی نمونده که برسه! عزیزم الآن ماه هشتم رو داری پشت سر میذاری و به امید خدا ، یا اواخر آذر یا اوایل دی به دنیا میایی و روی ماهتو میبینیم. مامانت و من و مامانم میگیم اگر اول یا دوم دی به دنیا بیایی اسمتو بذاریم یلدا.برای روز 28 سفر که همه مون خونه ی مامان جون ثریا بودیم و داشتن نذری درست میکردن ، منو مامانت دربه در دنبال یه اسم خوب بودیم ، وسطاشم سپیده ی دایی بهبود یه نظرایی میداد ولی بیشتر دلش میخواست بخوابه... مامانت از همون اولم از "نفس" خیلی خوشش میومد ولی میگه اگر بخوام ...
24 آذر 1395
1